منم رفتم فهمیدم که دخترشون از خونه فرار کرده
منم راستش خجالت میکشیدم به بابا اینو بگم
بهش گفتم بابا دزد ماشین همسایه رو برده
آقا این پدر ما هم رفت که مثلا بهش دلداری بده
گفت : ناراحت نشو بابا ! بالاخره از دستش راحت شدی !!!!
همش با دوستای پسرت میدیدمش!!!!
چند نفری سوارش بودن !!!!
هر دفعه پیش یکی بود !!!!!
با خودم میگفتم اصلا دیگه توان راه رفتن داره !!!!!
بس که سوارش میشن!!!
هر روز میخواستم بهت بگم ولی نمیخواستم توی مسائلت دخالت کنم!!
ولی باور کن راه دوری نمیتونه بره!!
من مطمئنم که پیش یکی از همین لات و لوتهای محله که!!!
بعد از اینکه ازش استفاده کرد و خسته شد میاره میندازدش جلوی در خونتون و فرار میکن!!!!
راستش خودمم یه بار سوارش شدم اما باهاش حال نکردم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بابای دختره هم اکنون در (سیــ سیــ یــو) می باشد =)))